این تماس از زندان است.
هرجایی و هر کاری داشته باشم، ول میکنم و بلافاصله تماس کیوان را از زندان جواب می دهم.
حالش را جویا میشوم و از مسئولیت جدیدش در کتابخانه زندان می پرسم.
از رمان جنگ و صلح تولستوی تعریف میکند که به تازگی تمام کرده و بعد مثل همیشه شروع میکند از مواد قانونی، بخشنامه، نظریه مشورتی و هر راهکار قانونی حرف میزند که شاید مرهمی باشد بر رنج ۱۸ سال حبسی که از ۱۶ سالگی تاکنون او را امیدوار برای رهایی اش کرده.
پسری مودب و کتابخوان که در دوران مدرسه شاگرد اول بوده و جزء استعدادهای درخشان بوده ولی از بد روزگار تمام سالهای نوجوانی و جوانی اش را هر روز در انتظار اجرای حکم قصاص گذرانده
کیوان پر از امید و شور زندگی است و در تلاش برای آزادی. این روحیه او را تحسین میکنم.
گروههای زیادی هم برای رضایت از اولیای دم تاکنون اقدام کردند ولی همچنان به سالهای عمرش در زندان اضافه می شود.
هربار مکالمه ام تمام می شود، به خودم می گویم
نکند این آخرین باری باشد که با او حرف زدم و دیگر نتوانم صدای امیدوار، رسا و پر روحیه اش را بشنوم.