سرنوشت مبهم کودکان در سایه ناپیدای هویت
گفتگو با سارا باقری وکیل دادگستری
شاید خیلی از پدیده های زندگی روزمره یک اتفاق ساده باشند: رد شدن از خیابان، منتظر ماندن پشت چراغ قرمز، سوار مترو شدن یا خریدن گل، دستمال کاغذی، واکس زدن کفش ها، پاک کردن شیشه ماشین ها، اسپند دود کردن و ... همه این ها آنقدر عادی اند که شاید سخت بتوان تصور کرد هر کدام شان می تواند نقطه آسیبی بحران زا در جامعه باشد.
وقتی پشت تک تک چراغ قرمزهای شهرت کودکانی را می بینی که غبار از شیشه های ماشین ها پاک می کنند و برای بی خیالی مان اسپند دود می کنند و به بخت شهری که این قدر تلخ است فال می فروشند و گل هایی که چه زیبا نیستند در دست های این قدر کوچک اما پر جراحت. ساده نیست این جریان از زندگی در شهر. این ها حادثه هایی تلخ اند که تمام نمی شوند و جاری شده اند در کوچه ها و خیابان ها؛ حتی در دالان های همیشه خسته و پر ازدحام زیر شهر که میزبان نامهربانی کودکانی هستند که از تکرار زیادشان در نظر عابران به صورت چهره هایی بی چهره می مانند که هستند. هستند مثل تمام اجزای طبیعی یک شهر که باید باشند. این کودکان آن قدر هستند که ما یادمان می رود این غلط ترین شکل از بودنشان است. این عادت بدترین حالت یک شهر است برای کودکی که کودکی نمی کند.
در کنار این ها اما هستند آدم هایی که ساده عبور کردن و بی خیال رد شدن و به نگاهی دلسوز بسنده کردن نمی دانند. آدم هایی که تخصصشان نقطه اتصالشان به تعهدشان می شود.
سارا باقری وکیل جوانی است که قبل از آنکه درس وکالت بخواند در خانه کودک شوش فعالیت کرده و از نزدیک با زنان و کودکان آسیب دیده کار کرده است. او امروز به عنوان یک فعال مدنی و وکیل دادگستری علاوه بر پیگیری حقوقی پرونده های این افراد، تلاش دارد در حوزه قانون گذاری و اصلاح وضع موجود نیز اثرگذار باشد. او معتقد است فاصله امروز جامعه ما با نقطه مطلوب بسیار زیاد است اما نباید ناامید بود؛ حتی با گام های کوچک اما حساب شده می توان به تغییر و بهبود شرایط امیدوار بود و برای آن جنگید.
کیوان زمردی
صفحات مصاحبه در زیر:
نان و قلم
لینک مطالعه در فیدیبو : https://tinyurl.com/23gq2uyu