زنان قدرتمند یا زنان قهرمان
راستش مدتی است ذهنم به این واژه ها که اخیرا از اطرافیانم زیاد میشنوم و یا هشتک آن را در کنار عکسها میبینم، مشغول شده است.
هیچ وقت تمایلی نداشتم با این صفتها با همه محبتی که دیگران به من داشتند شناخته شوم.
به نظرم نوعی ضد زن بودن در دل آن نهفته است.
این عبارات تهمایه دلسوزی برای زنان دارد یا دستکم با این قیدها به نوعی پذیرفتهایم که قدرت با مردانگی پیوند خورده و چون زن قدرتمند پدیده غیرطبیعی است، حالا وقت آن رسیده بلندگویی در دست بگیریم و در آن با صدای بلند داد بزنیم: زنان قدرتمند جامعه را بشناسید.
همانهایی که در فرهنگ مردسالار، جسورانه و شجاعانه شانه به شانه و قدم به قدم با مردان تلاش مضاعف میکنند و در جامعهای پر از تبعیض و نابرابری جنسیتی رشد و پیشرفت دارند.
زنان قهرمانی که انسانهای کامل یا با اشتباهات قابل اغماض هستند و از عهده مسئولیتهای ریز و درشت خود به درستی برمیآیند و بی نیاز از دیگرانند.
“ما زنان نیاز به قهرمان شدن نداریم”
چه اشکالی دارد برای خودمان فضایی برای اشتباه و شکست خوردن قائل شویم.
چه اشکالی دارد محدودیتها را بپذیریم، آن را جزیی از بدن و ماهیت خود بدانیم و در زمان نیاز، از دیگران کمک بگیریم و آنها را در انجام کارها مشارکت دهیم.
چرا از قضاوت شدن به عنوان انسانی ضعیف حذر داریم و پدر خودمان را برای اثبات قوی بودن به دیگران در میآوریم.
تا زمانی که هنوز به صلح درونی نسبی با خودمان نرسیدهایم
شاید کافیست لحظهای درنگ کنیم و از خودمان بپرسیم؛ در کجای زندگی ایستادهام
و چقدر از وضعیت کنونی احساس رضایت و خشنودی دارم
این بزرگترین قدرت ماست در برابر روبهروشون با خود واقعی و چالشهای درونی.
اینجاست که اظهار لطف دیگران در برابر تعارفهای پرزرق و برق و ارزشگذاری های جامعه با همه جذابیتش کمتر به چشممان میآید.